وقایع 9 محرّم الحرام

آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 76

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 57
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 1824
بازدید ماه : 17795
بازدید سال : 78805
بازدید کلی : 403503
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 12 آبان 1393
نظرات

1ـ محاصرة‌ خيمه‌هاي امام حسين(عليه السلام) در كربلا
امام صادق(عليه السلام) فرمودند: «تاسوعا روزي بود كه حسين(عليه السلام) واصحابش را در كربلا محاصره و سپاهيان شام بر كشتن آن حضرت اجتماع کردند و پسر مرجانه و عمر بن سعد به دليل كثرت سپاه و لشكري كه براي آنها جمع شده بود، خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعيف شمردند و يقين كردند كه ياوري براي او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را ياري نخواهند نمود». سپس فرمودند: «پدرم فداي آن كسي كه او را غريب و تنها گذاشتند، و در تضعيف او كوشيدند!» .

 

2ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام)
در روز تاسوعا شمر ملعون براي حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) و برادرانش امان نامه آورد.
هنگامي که شمر به خيمه‌هاي امام حسين(عليه السلام) رسيد، بانگ برآورد كه: «پسران خواهر ما كجايند؟ آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسين(عليه السلام) فرمود: «جواب او را بدهيد اگر چه فاسق است».
حضرت عباس(عليه السلام) در جواب او فرمودند: «چه مي‌گويي؟».
شمر گفت: «من از جانب امير عبيدالله براي شما امان نامه آورده‌ام. شما خود را براي حسين(عليه السلام) به كشتن ندهيد».
حضرت عباس(عليه السلام) با صداي بلند فرمود: «لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. ما امان داشته باشيم در حالي¬كه پسر دختر پيامبر خدا در امان نباشد؟!»
3 ـ درخواست تأخير جنگ از سوي امام حسين(عليه السلام)

عصر روز نهم محـرم عمر بن سعد رو به لشكريان خود كرد و فرياد زد:
«اي سپاه خدا! سوار شويد و شاد باشيد كه به بهشت مي‌رويد!!» و با اين فرمان لشكريان او به سمت خيمه‌هاي امام حسين(عليه السلام) حركت نمودند. امام در جلوي خيمة خويش نشسته بود و به شمشير خود تكيه داده و سر بر زانو نهاده بود. پس در اين هنگام سر مبارك خويش را بلند كرد و به حضرت ابوالفضل(عليه السلام) فرمودند: «اي عباس! جانم فداي تو باد! بر اسب سوار شو و از آنها بپرس براي چه به اينجا آمده‌اند؟».
حضرت ابوالفضل(عليه السلام) به همراه بيست تن از اصحاب به سمت سپاه دشمن رفتند و علت اين حركت را جويا شدند. عمر بن سعد در پاسخ گفت: «يا بيعت با يزيد يا آمادة نبرد خونين!!»
حضرت به آنان گفت: «صبر كنيد تا پيام شما را به امام حسين(عليه السلام) برسانم.» چون پيام آنان را به امام رساند، آن حضرت فرمودند: «برادرم ابوالفضل! به نزد سپاه دشمن برگرد، بلكه همين امشب از آنان مهلت بگيري تا ما مشغول نماز و راز و نياز با خدا باشيم؛ خداوند مي‌داند كه من به نماز و قرائت قرآن و دعا كردن، عشق مي‌ورزم». به اين صورت جنگ به تأخير افتاد.

4ـ خطبه خواندن امام حسين(عليه السلام)

امام سجاد(عليه السلام) مي‌فرمايند: «پدرم امام حسين(عليه السلام) در شب عاشورا اصحاب خويش را نزد خود فراخواندند. من نيز در حالي¬كه بيمار بودم به نزد ايشان رفتم تا گفتارشان را بشنوم. پس پدرم به اصحاب و ياران خويش فرمودند:
"خداي را ستايش مي‌كنم به بهترين ستايشها و او را سپاس مي‌گويم در خوشي و ناخوشي؛ بار خدايا! تو را سپاسگزارم كه ما را به نبوت گرامي داشتي و علم قرآن و فقه دين را به ما كرامت فرمودي و گوشي شنوا و چشمي بينا و دلي آگاه به ما عطا نمودي. پس ما را از زمرة سپاسگزاران قرار بده.
اما بعد، به درستي كه من ياراني بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتي فرمان بردارتر و به صلة رحم پايبندتر از اهل بيتم نمي‌شناسم؛ خدا شما را به سبب ياري من جزاي خير دهد. من ‌مي¬دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من بيعت خود را از شما برمي‌دارم و اجازه مي‌دهم تا از سياهي شب براي پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و در روستاها و شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خود را براي شما مقرر دارد. اين مردم مرا مي‌خواهند و چون بر من دست يابند با شما كاري ندارند"».
پس از اين فرمايش امام، اهل بيت و اصحاب آن حضرت يكي پس از ديگري برخاستند و با سخناني بر فداكاري و وفاداري خود تا مرز شهادت نسبت به امام(عليه السلام) پافشاري نمودند .

5ـ‌ حفر خندق در اطراف خيمه‌هاي امام حسين(عليه السلام)

امام حسين(عليه السلام) به ياران خويش فرمان داد تا اطراف خيمه‌ها را خندق بكنند و آن را از تيغ و ني پر كنند تا در هنگام حمله دشمن، آنها را آتش زنند و راه ارتباطي دشمن با خيمه‌ها قطع شود و فقط از يك قسمت كه ياران امام مستقر بودند، جنگ صورت پذيرد .

6ـ غسل شهادت

 

امام حسين(عليه السلام) حضرت علي‌اكبر(عليه السلام) را با سي نفر سواره و بيست نفر پياده فرستادند تا از شطّ فرات آب بياورند. پس از آنكه آنان، مشك‌هاي آب را به خيمه‌ها آوردند، امام رو به اصحاب خود نمودند و فرمودند: «برخيزيد و آب بنوشيد كه اين آخرين توشة شماست؛ وضو گرفته، غسل كنيد و لباس‌هاي خود را بشوييد تا كفن شما باشد!»
نقل شده که عبدالرحمن و برير بن خضير بر درِ خيمه اي که به منظور استحمام و نظافت بود به نوبت ايستاده بودند تا داخل شده خود را نظافت كنند. برير با عبدالرحمن مزاح مي‌كرد! عبدالرحمن به او گفت: «حال وقت مزاح نيست!» برير گفت: «خويشان من مي‌دانند كه هرگز نه در جواني و نه در كهولت، اهل شوخي نبوده‌ام؛ ولي چون به من بشارت سعادت و بهشت داده شده است، سر از پا نمي‌شناسم و فاصلة ميان خود و بهشت را جز شهادت نمي‌دانم».


نقل از : http://arsham83.blogfa.com/


تعداد بازدید از این مطلب: 306
موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود